جدول جو
جدول جو

معنی حاکم شرع - جستجوی لغت در جدول جو

حاکم شرع
(کِ مِ شَ)
مجتهدی که به دعاوی رسد و حکومت در مرافعات کند. مقام قضائی روحانیون قدیم که به حل ّ و فصل دعاوی مردم قیام میکردند. قاضیی که بر طبق قوانین مذهبی حکم دهد. رجوع به محکمۀ شرع و آیین دادرسی تألیف متین دفتری سال 1327 هجری شمسی ص 46 و 116 شود
لغت نامه دهخدا
حاکم شرع
کیشبان
تصویری از حاکم شرع
تصویر حاکم شرع
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(کِ مِ عُ)
حاکمی که از طرف دولت به ترافع و فصل خصومات و حکم پردازد. مقابل حاکم شرع
لغت نامه دهخدا
(پَ نِ شَ تَ)
حکومت یافتن. به حکومت منصوب گردیدن، غالب شدن در دعوی یا در محکمه
لغت نامه دهخدا
تصویری از محاکم شرع
تصویر محاکم شرع
دادگاه های کیشی
فرهنگ لغت هوشیار
فرمان رواگشتن، والی شدن، حکم ران شدن، غالب شدن، چیره شدن، مسلط گشتن، مستولی شدن، فراگرفتن، حکم فرما شدن، حق خود را گرفتن، برنده شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد